آیا هر انسانی نیمه ی گمشده دارد؟

1
2604

انسان ذاتا اجتماعی آفریده شده و همواره در جست‌وجوی کسی است تا مسیر زندگی را با او و در کنار او طی کند. گروهی معتقدند انسان از همان ابتدای خلقت همواره به دنبال نیمه گمشده خود بوده و هست. تعبیر نیمه‌ گمشده شاید ترجمه‌ای از کلمه آشنای جفت باشد که در کتاب‌های مقدس و دینی نیز به آن اشاره شده است. هر منی به دنبال ما شدن است و ما شدن است که انسان را به عرش نزدیک می‌کند. اما آیا هر انسانی نیمه گمشده‌ای دارد؟

 

آیا نیمه گمشده باید مکمل فرد باشد یا مشابه او؟ این دو پرسش، بسیار عمیق، فلسفی و روان‌شناسانه است که پاسخ دقیق به آن‌ها بسته به نگرش هر فرد به فلسفه زندگی و نگرش آن به مسئله جفت‌یابی دارد.

اگر مانند داروین به قضایا بنگریم، موجودات در یک سیر تکاملی حرکت می‌کنند و اساسا تکامل می‌یابند (از لحاظ زیستی) و نیازی به نیمه گمشده نیست، صرفا تولید مثل به مفهوم زیستی آن، برای تنازع بقا کافی است. با این حال، اگر رمانتیک‌تر (و منطقی‌تر) مسئله را بررسی کنیم، هر موجودی برای بهتر زیستن نیاز به تعامل با یک جفت دارد که این جفت به عقیده عده‌ای مکمل و به عقیده عده‌ای مشابه فرد باید باشد. البته شاید گروهی هم خرده بگیرند که نیمه گمشده هر فرد الزاما نباید جفت و همسرش باشد و گاهی دو دوست از یک جنس می‌توانند یکدیگر را به تکامل برسانند، اما مقصود ما در این مطلب از نیمه گمشده الزاما همسر و جفت مناسب است.

برخی دیدگاه‌ها مطرح می‌کنند که نیمه گمشده با همسر متفاوت است، چراکه همسر نیاز فیزیولوژیکی و عاطفی را برآورده می‌سازد اما نیمه گمشده از لحاظ علمی، منطقی و فلسفی شخص را تکمیل می‌کند. نویسنده آمریکایی ریچارد باخ می‌گوید: «نیمه گمشده هر فرد کسی است که قفل‌هایی داشته باشه که با کلیدهای شما باز شود و شما قفل‌هایی داشته باشید که کلیدش دست آن فرد باشد. وقتی ما به اندازه کافی احساس امنیت داشته باشیم تا قفل‌های‌مان را باز کنیم، حقیقی‌ترین جلوه خودمان را نشان می‌دهیم و به طور کامل و صادقانه‌ای از من تبدیل به ما می‌شویم».

در افسانه‌های مصریان باستان ایسیس و اوزیریس را همتا و نیمه گمشده یکدیگر خوانده‌اند. طبق افسانه‌ها آن دو از وقتی در رحم مادر بودند قلب‌شان با یکدیگر آمیزش یافته بود و این بدان معناست که اعتقاد به یافتن نیمه دیگر از ایام باستان رواج داشته است. این نظریه در نمایش‌نامه سمپوزیوم افلاطون که توسط آریستوفان، نمایش‌نامه‌نویس نمایش‌های کمدی، نوشته شده، نیز مطرح شده است.

 

در کتاب عهد عتیق نیز به مسئله نیمه گمشده و تکامل زن و مرد با یکدیگر اشاره شده است. این اعتقاد در آیین هندو و یهود نیز مکررا ذکر شده است. در ادبیات نیز این موضوع دست‌آویز بسیاری از نویسندگان و شعرا قرار گرفته است؛ کوین جی. تودسکی در کتاب «ادگار کیسی در همراهان روح» نیز به این موضوع پرداخته است. در این داستان به قصه زنی اشاره می‌شود که از همسر خود طلاق می‌گیرد تا با نیمه گمشده خود ازدواج کند.

 

او معتقد است شوهرش او را کامل نمی‌کند و داستان بدین ترتیب ادامه می‌یابد. نویسنده الیزابت گیلبرت می‌گوید: «نیمه گمشده هر فرد مهم‌ترین شخصی است که انسان در زندگی خود با او ملاقات می‌کند». او معتقد است نیمه گمشده ذهن با همسر متفاوت است. گیلبرت همچنین می‌افزاید: «نیمه گمشده دیوارهای قلب و ذهن شخص را در هم می‌نوردد و ممکن است برای مدت کوتاهی با شخص همراهی کند، اما به هر روی لایه‌هایی از وجود فرد را نمایان می‌سازد»

مکمل یا مشابه

چند دهه قبل مسئله ازدواج به پیچیدگی امروز نبود. گاهی فقط کافی بود عشق در یک نگاه اتفاق بیافتد اما امروزه مسئله ازدواج و زوج‌یابی مانند همه مسائل دیگر زندگی دست‌خوش تغییرات زیادی شده که دیگر به مانند قدیم‌ترها ساده و سهل‌الوصول نیست. امروزه قبل از ازدواج مشاوره‌های روان‌شناسی و آزمون‌های مختلفی از دو نفر به عمل می‌آید تا تعیین کنند این دو فرد چقدر برای همسری هم و برای تکامل یکدیگر مناسب‌‌اند. اما مسئله این‌جاست که برخی مکمل بودن را ملاک قرار می‌دهند و برخی مشابه بودن. حتما شما هم شنیده‌اید که بهتر است آدم خجالتی با فردی اجتماعی و برون‌گرا ازدواج کند؛ این افراد معتقد به نظریه مکمل‌اند.

 

گاهی هم می‌شنوید که بهتر است دو نفر که شیفته ادبیات و شعر و شاعری‌اند با هم ازدواج کنند؛ این افراد معتقد به نظریه تشابه هستند. اما پژوهش‌های علمی و بررسی جمعیت‌های مختلف نشان داده که تشابه افراد به یکدیگر در دوام ازدواج بیش‌تر موثر است تا مکمل بودن.

واقعیت این است که محققان و روان‌شناسان و حتی مباحث دینی نظریه بینابینی را می‌پذیرند، یعنی وجود هم نظریه مکمل بودن و هم مشابه بودن. بدین معنی که در برخی وجوه تشابه به کار می‌آید و در برخی موارد مکمل بودن کارسازتر است. مثلا خوب است یک زوج از لحاظ عاطفی به هم مشابه و از لحاظ تحصیلات مکمل هم باشند.

 

باید این نکته را در نظر داشت که فرمول خاصی برای پیدا کردن نیمه گمشده‌تان وجود ندارد. به هر تقدیر به قول شل سیلور استاین: «آدم همیشه دنبال قطعه‌ای گم‌شده است. هیچ آدمی را نمی‌توان یافت که قطعه خود را جست‌وجو نکند؛ فقط نوع قطعه‌هاست که فرق می‌کند. یکی به دنبال دوستی است، دیگری در پی عشق؛ یکی مراد می‌جوید و یکی مرید. یکی همراه می‌خواهد و دیگری شریک زندگی، یکی هم قطعه‌ای اسباب‌بازی. به‌ هر حال آدم هرگز بدون قطعه خود یا دست‌کم بدون آرزوی یافتن آن نمی‌تواند زندگی کند. گستره این آرزو به‌اندازه زندگی آدم است و آرزوهای آدم هرگز نابود نمی‌شوند، بلکه تغییر موضوع می‌دهند. حتی آن‌که نمی‌خواهد آرزویی داشته باشد، آن‌که آرزویش را از کف داده است، آن‌که ایمان خود را به آرزویش ازدست‌داده است، اندیشه‌اش گرفتار آرزوست».

این مطلب را به اشتراک بگذارید:

یک دیدگاه

  1. بسیارعالی بود… ۱هفته ای میشه به این سایت میام و واقعا خوشحالم که با سایت شما آشنا شدم.
    آیا مشاوره حضوری هم دارین؟

افزودن دیدگاه