در بچگی به ما یاد میدهند پول چیز خوبی است. علم هم همینطور. بعد به ما میگویند باید موفق باشی و پولدار تا خوشبخت شوی و خوشحال زندگی کنی، اما بزرگ که میشوی، چه به پول و موفقیت برسی و چه نرسی، میبینی که خوشبختی و خوشحالی هیچ ربطی به اینها ندارد.
یک روزهایی هیچ چیز نداری و به یک بهانه ساده، شاد و راضی هستی و یک روزهایی هم با تمام داشتههایت، افسرده و پریشان. دنیای بزرگسالی مجبورت میکند دلت برای کودکیات تنگ شود. برای آن قهقهههای مستانه بیدلیل، برای آن لحظههایی که حتی با یک شکلات ساده قند توی دلت آب میشد و میخندیدی.
تا کودکی، شادی برایت یک مفهوم نیست، یک واقعیت مسلم است که خیلی زود میآید و توی دلت مینشیند و اصلا همین است که گول حرفهای بزرگترها را میخوری و باور میکنی اگر پولدار و موفق باشی، شاد هم هستی اما بزرگ که میشوی، شادی میشود مفهوم.
میشود یک اتفاقی که گاهی توی زندگیات مینشیند و تا میآیی از آن لذت ببری، از دستت میرود. انگار هیچوقت نبوده و حالاحالاها باید دنبال آن بدوی تا دوباره برای لحظاتی توی زندگیات بنشیند. اینطور میشود که فلسفه شادی در بزرگسالی یکی از دغدغههای مهم میشود و حسرت میخوری به حال آنهایی که میدانند چطور این کیمیای عجیب و غریب را به زندگیشان وارد کنند و مواظبش باشند.
بیشتر بخوانید:
۲۰ ترفند برای رسیدن به شادی
همین اواخر گزارشی منتشر شده درباره شادترین مردم دنیا. محققان این گزارش، بعد از رسیدن آمارها و نتایج تحقیقات از سرتاسر دنیا، شگفتزده به یک نتیجه واحد رسیدهاند؛ شادی هیچ ربطی به امکانات زندگی ندارد. این محققان از مردم مختلف در سرتاسر دنیا پرسیده بودند، آیا در روز گذشته، به خوبی استراحت کردهاند؟ با آنها با احترام رفتار شده؟ زیاد لبخند زدهاند و خندیدهاند؟ چیز جدیدی یاد گرفتهاند یا کاری جالب انجام دادهاند؟ و آیا در روز گذشته احساس شادمانی کردهاند؟
آنها این سوالات را در همه جهان پخش کردند و درنهایت براساس نظرسنجیشان، فهمیدند برخلاف تصور اولیهشان که مردم قطر به دلیل ثروت و مردم آمریکا به دلیل رفاه زندگی باید شادترین مردم جهان باشند، مردم کشور پاناما شادترین مردم جهانند. یعنی ثروت، رفاه و آزادیهای اجتماعی هیچکدام تاثیری در شادی ندارد و ذات شادی را باید در اتفاق دیگری جستوجو کرد.
در این گزارش بعد از پاناماییها، مردم پاراگوئه، السالوادور، ونزوئلا، ترینیداد و توباگو، تایلند، گواتمالا، فیلیپین، اکوادور و کاستاریکا، شادترین مردم جهان بودند. نکته عجیب اینکه مردم کشور گواتمالا، که براساس معیارهای سازمان ملل، بالاترین آمار قتل در جهان را دارد، جزو شادترین مردم جهان محسوب میشوند. از طرف دیگر مردم کشور منظم و مرفه سنگاپور، غمگینترین مردم جهان هستند و در این تحقیق در رده آخر قرار میگیرند.
خانمی از کشور پاراگوئه، به محققان گزارش مورد نظر درباره شاد بودنش توضیح داده بود: «زندگی کوتاه است و دلیلی وجود ندارد که ناراحت بود، زیرا اگر ثروتمند هم باشی باز هم مشکلاتی وجود دارد، ما باید به خودمان بخندیم». وی با همین نظریه ساده، یکی از همان مردمان دومین کشور شاد جهان بود. خانمی که در این گزارش یک فروشنده دورهگرد توصیف شد.
شاعری میگوید: «طفلی به نام شادی، دیریست گم شده است/ با چشمهای روشن براق/ با گیسویی بلند به بالای آرزو/ هرکس نشانی از او دارد/ ما را کند خبر». این شعر اصل فلسفه مردمانی است که میگویند دنبال شادی میگردند، اما مگر میشود؟! مگر میشود شادی، یکجایی از دنیا باشد و یکجایی هم نه. مگر میشود، زنی دورهگرد در پاراگوئه بخندد و شاد باشد و زنی دیگر، با اتومبیل آخرین مدلش دربهدر دنبال شادی باشد و پیدایش نکند و دلیلش هم گم شدن شادی باشد؟ مگر شادی گم میشود اصلا؟
واقعیت این است که شادی گم نمیشود. همانطور که در کودکی، وقتی بیخود و بیجهت بغض میکردیم، یک شکلات ساده، صدای خندهمان را بلند میکرد. همه ما در کودکی، به شادی ایمان داشتیم. به اینکه حتی یک شکلات ساده هم بهانه خوبی برای خندههایمان است. همه ما آدمهای روی این زمین گرد عجیب و غریب، روزی روزگاری شبیه همین زن دورهگرد پاراگوئه بودیم. همه ما خندیدن را بلد بودیم و هنوز هم بلد هستیم اما فرق ما با این زن خندهرو، رها کردن دست کودکیمان است.
ما که بلد نیستیم بخندیم و برای شادی دنبال بهانه میگردیم، دقیقا همان آدمهایی هستیم که کودکی صاف و سادهمان را از یاد بردهایم. فراموش کردهایم با یک بهانه ساده، مثل یک روز خوب، یک معاشرت دوستانه، یک نگاه ساده همراهی، یک لبخند غریبه در خیابان و… میتوانیم شاد شویم و لبخند به لب بیاوریم. انگار کسی در کودکیمان به ما یاد نداده دست شادی را نباید رها کنیم و یادمان نرود طعم یک شکلات ساده هم قدرت رساندن جادویی به بزرگی شادی دارد.