حرف زدن با خود را معمولا پدیدهای بیمارگونه و حتی نشانهی دیوانگی میدانند. اما روانشناسان معتقدند که همهی انسانها با خودشان حرف میزنند و اگر این کار در مقیاس درستی صورت گیرد، خیلی هم سودمند است.
انسانها هر روز بارها با خودشان حرف میزنند. گاهی به صورت جملاتی کوتاه و گاه مونولوگهایی نسبتا بلند. اما شاید بسیاری متوجه این گفتوگو با خود نیستند. برای نمونه وقتی کامپیوتر مشکلی دارد، شخص با صدای بلند میگوید: این لعنتی چرا روشن نمیشود؟!
ما حتی اگر به حرف زدن با خود آگاه هم باشیم، احتمالا باز در برابر دیگران به آن اعتراف نمیکنیم. علت این است که حرف زدن با خود به عنوان پدیدهای بیمارگونه و حتی جنونآمیز تلقی میشود. اما این پدیده بیماری نیست و حتی اگر در مقیاس درست صورت گیرد، خیلی هم سودمند است.
پروفسور دیتریش دورنر، روانشناس و استاد دانشگاه بامبرگ آلمان میگوید: «افراد غالبا نمیدانند تا چه اندازه با خودشان حرف میزنند. اما اگر آنان را با مشکلی روبرو کنید و به آنان بگویید نباید با خودشان حرف بزنند، آنوقت متوجه خواهند شد که بدون حرف زدن با خود اساسا قادر به فکر کردن نیستند.»
حرف زدن با خود تمرکز را افزایش میدهد
پروفسور دورنر بدین منظور چند سال پیش آزمایشی با گروهی از دانشجویان خود انجام داد. او به آنان وظیفه داد که “ایستگاهی برای دوچرخهها” طراحی کنند. برخی از دانشجویان اجازه داشتند در حال کار با خود حرف بزنند و بقیه نه. در پایان کار دانشجویانی که اجازهی حرف زدن با خود را داشتند، طرحهای بسیار بهتری ارائه دادند.
پروفسور دورنر معتقد است که علت این پدیده، راز بزرگی نیست و او اصلا نیازی به انجام این آزمایش نداشت و پیشاپیش میدانست کسانی که در جریان کار با خود حرف میزنند، فقط واژهنمیسازند، بلکه اندیشه و تصویر هم میسازند. او میافزاید: «همه چیز مشخصتر میشود. ما مشکلات را بهتر درک میکنیم و راهحلها را آسانتر مییابیم و در امور سریعتر پیش میرویم.»
بنابراین حرف زدن با خود، فقط برای حل مشکلات سودمند نیست، بلکه حتی برای دستیابی به مهارت و ورزیدگی در امور هم لازم است. برای نمونه ورزشکار پاتیناژ در جریان تمرینات مرتب حرکات خود را مرور میکند و به خود توضیح میدهد: “چپ، راست، چپ، چرخش، پرش”. با گفتن این کلمات، همه چیز در ذهن مشخصتر میشود. تمرکز روی بیان باعث میشود که عوامل مخل تمرکز از ذهن طرد شوند و فکر شخص کمتر منحرف شود.
حرف زدن با خود به یادآوری کمک میکند
حرف زدن با خود همچنین کمک میکند تا ما رویدادها را بهتر در ذهن ثبت و بعدها راحتتر به آنها مراجعه کنیم. برای نمونه هنگامی که در جستجوی کلید هستیم مرتب میگوییم: “کلید، کلید، کلید”. یا در سوپر مارکت میگوییم: “گوجه فرنگی، گوجه فرنگی، گوجه فرنگی”. حتی هنگام فراگیری با خود گفتوگوهای طولانیتری انجام میدهیم و با تعریف کردن آنچه فراگرفتهایم برای خود، میخواهیم بدانیم تا چه اندازه یاد گرفتهایم.
حرف زدن با خود انگیزه ایجاد میکند
پروفسور دورنر میگوید افرادی هستند که نام کوچک خود را صدا میکنند و از خود چیزی میپرسند و خود به آن پاسخ میدهند. او برای نمونه به دوستی به نام مارکو اشاره میکند که با خودش حرف میزند و مثلا میگوید: «سلام مارکو. خب حالا بگو ببینم، رویکردهای مختلف تئوریکی که با آن میتوان این پدیده را توضیح داد چه هستند؟». مارکو به این ترتیب خودش را به چالش فکری میطلبد و بعد مؤدبانه به خودش پاسخ میدهد: «با کمال میل مارکو، الان برایت توضیح میدهم….»
بنابراین یکی دیگر از کارکردهای حرف زدن با خود، ایجاد انگیزه و میل در خویشتن است. در این زمینه اما باید مراقب فرمولبندیها بود. برای نمونه جملاتی مانند: «آخه چقدر احمقی، دفعه بعد کار را بهتر انجام بده ابله!». این نوع فرمولبندیها معمولا کمکی نمیکنند. بهتر است بگوییم: «همهی تلاشات را کردی و نشد. اما حتما دفعهی بعد موفق میشوی.»
حرف زدن با خود نقش سوپاپ را دارد
به گفتهی پروفسور دورنر، حرف زدن با خود همچنین نقش سوپاپی را دارد که آدمی با آن احساس خود را بیان و خود را در موقعیتهای ترس، عدماطمینان، شرم و همدردی تخلیه میکند. بنابراین یکی دیگر از کارکردهای حرف زدن با خود، کاهش استرس، ناراحتی و درد است.
بیان کلمات، فشار احساسی را کاهش میدهد، بویژه هنگام تجربیات منفی. این موضوع را بسیاری از ما از دوران کودکی به خاطر داریم. هنگامی که کودکی کمتر مورد توجه و تایید قرار میگیرد و خود را بیپشتیبان مییابد، با صدای بلند شروع به صحبت دربارهی رفتارهای اشتباه خود میکند.
حرف زدن با خود در خدمت غلبه بر بحران است
برای بسیاری این موقعیت پیش میآید که در موارد بحرانی، بویژه در مناسبات انسانی، در برابر آینه میایستند و درست مانند یک هنرپیشهی هالیوود، جملاتی را که قرار است به طرف مقابل بگویند، با صدای بلند بر زبان میآورند. دوستان سابق که از آنان سرخورده شدهایم و میخواهیم رابطهی خودمان را با آنان قطع کنیم، مخاطب اصلی در این گونه گفتوگوها با خویشتن هستند.
اما مواردی هم هست که شخص برای نمونه در برابر آینه با خود تمرین میکند که فرضا به رئیساش برای درخواست دستمزد بیشتر چه بگوید. یا به کسی بگوید که لازم نیست هر پنج دقیقه یک بار به او تلفن بزند.
از طریق بر زبان آوردن اندیشههایی که در سر داریم، به آنها نظم میدهیم. به همین دلیل پروفسور دورنر توصیه میکند که در موارد بحرانی با خودمان حرف بزنیم تا از این طریق امور را روشنتر ببینیم و به تناقضهای احتمالی در سخنانمان پی ببریم.