چرا گهگاهی تغییر عقیده می دهیم؟

0
1169

ما معمولا عقیده داریم که عقایدمان سفت و تغییرناپذیر است. اما تحقیقات جدید نشان می‌دهد که نظرات ما، حتی در سیاست، همیشه در حال تغییر است اما نه به آن دلیلی که انتظار دارید.

 

امروزه تنها چیزی که به چشم می‌آید اختلاف و شکاف است طرفدار یا مخالف دونالد ترامپ، طرفدار یا مخالف خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، طرفدار یا مخالف این یا آن. انگار که بحث کردن هیچ فایده‌ای ندارد و کسی حاضر نیست عقایدش را عوض کند. فرقی هم نمی‌کند که دور میز شام بحث کنیم یا در شبکه‌های اجتماعی، انگار که عقایدمان نسبت به گذشته سفت‌وسخت‌تر شده است.

 

اما تحقیقات جدید نشان می‌دهد که ما در واقعیت می‌توانیم دست از عقایدمان بکشیم و حتی پذیرش می‌تواند جای مخالفت را بگیرد.

 

تحقیقاتی که در دهه‌های گذشته صورت گرفته است ثابت می‌کند که سوگیری (جانبداری) تاییدی به این معنی است که ما معمولا دنبال چیزهایی می‌گردیم که عقایدمان را تایید می‌کنند. شما اگر به شراب علاقه داشته باشید به احتمال زیاد نتیجه تحقیقاتی را به خاطر می‌سپارید که مزیت‌های شراب را نشان می‌دهند، و نه تحقیقاتی که خطرات آن را بررسی می‌کنند.

از طرف دیگر مغز ما عقاید موافق را سریعتر پردازش می‌کند. ما چندین سال است که می‌دانیم که اگر تعدادی جمله حاوی مطالب نادرست به مردم بدهیم، آن‌ها غالبا دیرتر متوجه اشتباهات دستوری آن‌ها می‌شوند تا جمله‌های حاوی مطالب درست.

 

این مساله در مورد عقاید هم صادق است. محققان دانشگاه عبری اورشلیم اخیرا بیانیه‌هایی چون “من عقیده دارم که اینترنت باعث می‌شود مردم اجتماعی‌تر شوند” یا “من عقیده دارم که اینترنت باعث می‌شود مردم منزوی‌تر شوند” را در برابر مردم قرار داده بودند. اینجا هم شرکت‌کنندگان باید تصمیم می‌گرفتند که جمله‌ها اشتباه دستوری دارند یا نه. اگر با نظری که جمله منتقل می‌کرد موافق نبودند، تشخیص اشتباه دستوری وقت بیشتری می‌گرفت. عقاید ما خیلی ناخودآگاه واکنش‌های خودکارمان را به حاشیه می‌برند.

شکی نیست که اهمیتی که ما برای عقایدمان قائل می‌شویم بسیار زیاد است. اما به این معنی نیست که عقایدمان به هیچ عنوان قابل تغییر نیستند.

 

کریستین لارن، استاد دانشگاه بریتیش کلمبیا، برخورد مردم پیش از ممنوعیت بطری‌های پلاستیکی آب در سان فرانسیسکو را بررسی کرده است. همه موافق این طرح نبودند ولی نهایتا اجرایی شد. در ادامه تیم تحقیقاتی او تنها یک روز بعد از اجرایی شدن طرح بار دیگر برخورد مردم را بررسی کرد.

 

حتی در زمانی به این کوتاهی هم نظرات مردم عوض شده بود و مخالفت کمتری وجود داشت. اما قطعا این زمان کوتاه برای عادت کردن مردم به ویژگی‌های این طرح کافی نبود و تنها نتیجه منطقی این بود که طرز فکر آن‌ها عوض شده است.

 

به زبان دیگر، ما چیزهایی را که حس می‌کنیم قابل تغییر نیستند منطقی جلوه می‌دهیم. انگار که پیش خودمان می‌گوییم خیلی هم بد نیست تا به این ترتیب ذهنمان را تخلیه کرده باشیم. خانم لارن این پدیده را به نوعی “دستگاه ایمنی روانی” ربط می‌دهد.

 

او در ادامه نظرات مردم پیرامون ممنوعیت استعمال دخانیات در پارک‌ها و حیاط رستوران‌های شهر انتاریو را بررسی کرد. او متوجه شد که مردم نه تنها نظر خود نسبت به این ممنوعیت را در پی اجرا تغییر داده بودند، بلکه خاطره خود از رفتارشان را هم عوض کرده بودند.

 

سیگاری‌ها پیش از آن به تیم او گفته بودند که حدود پانزده درصد سیگارهایشان را در چنین مکان‌هایی دود می‌کنند. بعد از ممنوعیت اما تخمینشان این بود که تنها حدود هشت درصد از سیگارهایشان را در این مکان‌ها کشیده بودند. آن‌ها خاطرات خود را تنظیم کرده بودند تا با تغییر قضاوت خود به خودشان بقبولانند که تاثیر ممنوعیت استعمال دخانیات خیلی هم بد نبوده است.

 

سپس نوبت به بزرگترین آزمون رسید: نظر مردم نسبت به دونالد ترامپ پیش و بعد از مراسم تحلیف.

 

محبوبیت آقای ترامپ در حال حاضر از تمامی رئیس‌جمهورهای آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم کمتر است. شاید فکر کنید که با این وجود افرادی که به او رای نداده بودند حالا بیش از گذشته از او بدشان می‌آید. اما واقعیت چیز دیگری است. تیم خانم لارن متوجه شد که تنها چند روز بعد از مراسم تحلیف نظر همان افراد نسبت به آقای ترامپ مثبت‌تر از گذشته شده بود.

 

اتفاقی که شاید افتاده باشد این است که سخنرانی او در مراسم تحلیف باعث افزایش اعتماد آن‌ها شده بوده باشد. اما خانم لارن می‌گوید که مساله چیز دیگری بوده است: “راستش مساله این بود که حتی کسانی که می‌گفتند از سخنرانی او و رفتارش در مراسم بدشان آمده است هم نظر مثبت‌تری نسبت به او داشتند.

 

این نشان می‌دهد که مساله این سیاست جدید یا آن مقام تازه‌منصوب نیست. بلکه مغز شما دارد تلاش می‌کند تا حس خوبی به شما بدهد و زندگی روزمره را برایتان راحت‌تر بکند.”

 

البته تصور نکنید که افرادی که از آقای ترامپ بدشان می‌آمد یک دفعه عاشق او شده بودند ولی تنفرشان از او اندکی کمتر شده بود.

 

پس مساله این نیست که مردم صرفا خود را با شرایط جدید وفق می‌دهند، بلکه طرز فکر خود را عوض می‌کنند. انگار که دیگر نمی‌توانند به عصبانیت ادامه دهند، پس در ناخودآگاه خود دنبال راهی می‌گردند تا به خود بقبولانند که اوضاع خیلی هم بد نخواهد بود. به نظر خانم لارن این کار عمدی نیست، و صرفا راهی است برای اختصاص دادن منابع فکری به زندگی روزمره. لب کلام این‌که آدم‌ها وقت نمی‌کنند که از همه چیز عصبانی باشند.

 

البته شکی نیست که این فرایند روانی می‌تواند در برهه‌های خاص تاریخی به رفتارهای غلطی منجر شد باشد: مثلا ممکن است مردم را تشویق کرده باشد که با چیزهایی که هیچ نقطه مشترکی با آن‌ها ندارند کنار بیایند.

 

در شرایط کمتر بحرانی، این تغییرات تفکری با تحقیقاتی که قبلا درباره نوعی خاص از سوگیری‌های شناختی انجام گرفته است سازگاری کامل دارد: این سوگیری خاص باعث می‌شود تا انسان‌ها نتوانند حس خود در باره اتفاقاتی را که در آینده ممکن است رخ بدهد به خوبی پیش‌بینی کنند.

 

محققان دانشگاه هاروارد با انجام آزمایش‌های متعددی نشان داده‌اند که ما وقتی اتفاقات آینده را تصور می‌کنیم، بدترین انتظار را از وقایع بد داریم و بهترین انتظار را از وقایع خوب. اما در واقعیت ما نه خیلی از وقایع بد ناراحت می‌شویم و نه خیلی از وقایع خوب خوشحال.

 

مشکل اینجاست که وقتی وقایع آینده را در ذهن‌مان شبیه‌سازی می‌کنیم، بیشتر مهمترین جنبه‌ها را در نظر می‌گیریم. پس وقتی به وقایع منفی فکر می‌کنیم به بدترین جنبه‌ها می‌اندیشیم. رفتن به مطب دکتر برای بررسی پزشکی شاید کار جذابی نباشد، اما همه قسمت‌هایش که بد نیست. برخی از اتفاقات خنثی است: مثلا خواندن مجله در اتاق انتظار یا آویزان کردن کاپشن روی جالباسی.

 

و با این‌که فکر می‌کنیم اگر اتفاق ناگواری بیافتد تاب تحملش را نخواهیم داشت، یا اگر چیز مثبتی رخ دهد زندگیمان زیر و رو خواهد شد، در هر دو مورد فرق خاصی در ما ایجاد نمی‌شود. برخورد اولیه که بگذرد، احساسات ما فروکش می‌کند و حال ما اندکی بدتر یا بهتر از حالا خواهد شد. عین این اتفاق در مواجه با شرایط یا سیاست‌هایی که دوست نداریم هم رخ می‌دهد. اگر بشود با تغییراتی که قبلا برایمان منفی بوده‌اند به صلح می‌رسیم.

 

این کار از یک لحاظ نسبتا امیدوارانه است: ما سعی می‌کنیم در هر شرایطی دنبال مثبت‌ها بگردیم. اما آیا این به این معنی است که سیاست‌گذاران می‌توانند هر کاری بکنند و ما همگی با آن کنار می‌آییم؟ نه خوشبختانه؛ اگر این‌طور بود هیچ دولتی نه در انتخابات بازنده می‌شد و در انقلاب سرنگون.

 

ما شاید چیزهایی را که تغییرشان سخت است برای خود منطقی جلوه دهیم، اما به محض این‌که تعداد آرمان‌خواهان از حد مشخصی عبور کند، مردم دیگر شرایط موجود را منطقی جلوه نمی‌دهند، حس می‌کنند که می‌توانند با کمک دیگران باعث تغییر شوند و دست به عمل می‌زنند.

 

اما وقتی که نمی‌توانیم همه چیز را عوض کنیم، به صلح و آرامش رسیدن با دنیا شاید یکی از ابزارهای حفظ سلامت‌مان باشد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید:

افزودن دیدگاه