افسردگی حالتها و انواع مختلفی دارد و در اثر عوامل مختلفی هم به وجود میآید، در واقع همیشه افسردگی در اثر ترکیب عوامل گوناگون ایجاد میشود. اما چرا یک نفر در برابر مسئلهای افسرده میشود در حالی که یک فرد دیگر تحت تأثیر قرار نمیگیرد؟ گاهی میتوان یک حادثه بهخصوص را عامل ظاهر شدن افسردگی دانست. اما غالباً بدون اینکه عامل خاص وجود داشته باشد فردی افسرده میشود؛ حتی افرادی که زندگی خوبی دارند. بیایید نگاهی به برخی از دلایل احتمالی افسردگی بیندازیم
عوامل روانی – اجتماعی
«رویدادهای زندگی و استرس محیطی» آیا زندگی افراد افسرده، قبل از شروع افسردگی آنها، با زندگی افرادی که افسرده نمیشوند فرق دارد؟ آیا افراد افسرده در دوران کودکی رویدادهای استرسزای بیشتری را تحمل کردهاند؟ و آیا در طی یک و دو سال قبل از شروع افسردگی وقایع استرسزای بیشتری را تجربه کردهاند؟ مشاهدات زیادی در طول سالها نشان میدهند، افراد افسرده قبل از شروع اختلال رویدادهای استرسزای را در زندگی تجربه کردهاند.
برخی از متخصصان معتقد هستند رویدادهای زندگی نقش اولیه و اساسی در افسردگی دارند؛ تحقیقات نشان داده است از دست دادن پدر و مادر قبل از ۱۱ سالگی ارتباط تنگاتنگی با افسردگی دارد. عامل استرسزای محیطی که بیش از همه با افسردگی ارتباط دارد مرگ همسر است. یک عامل خطرساز دیگر بیکاری است. عوامل دیگری که میشود نام برد (مرگ فرزند، جدایی زناشوئی، طرد شدن توسط فردی دوست داشتنی، بیماری جسمانی و …) با این حال تعداد زیادی از افراد ضایعات اوان کودکی و هم ضایعه جدید را تحمل کردهاند بدون اینکه افسرده شوند، و تعداد قابل ملاحظهای از افراد افسرده دچار ضایعه اوان کودکی یا ضایعه جدید نشدهاند.
بنابراین اصلاً نمیتوانیم بگوییم این گونه رویدادهای زندگی به تنهایی عامل افسردگی هستند. نظریه شناختی تفکر در افراد افسرده افکاری که به صورت ناگهانی در فرد افسرده ظاهر میشوند و معقول به نظر میرسند. بنابراین این افکار ادراک تحریف شدهای را منعکس میکنند که با احساسات منفی همچون غمگینی، اضطراب، خشم همراه هستند. نمونههایی از این افکار ذهن خوانی: «او فکر میکند من یک بازندهام.» پیشگویی: «من طرد خواهم شد» *** من یک کار احمقانه خواهم کرد» برچسبزنی: «من یک آدم شکست خوردهام»؛ «من یک آدم احمق هستم» فاجعه سازی: «اگر قبول نشوم، وحشتناک خواهد بود، «من نمیتوانم این اضطراب را تحمل کنم.» تفکر دوقطبی (همه یا هیچ): «من در همه زمینهها شکست میخورم» «من از هیچ چیزی لذت نمیبرم» «هیچ چیزی به نفع من نیست» ناچیز شمردن موارد مثبت: «این که چیزی نیست، هرکسی میتواند آن را انجام دهد.» فرد افسرده این تفکر را دارند که باید این قوانین انجام شود.
به واسطه این فکر مجبور به زندگی هستند مانند قوانین زیر «من باید مورد تأیید همه باشم» «اگر یک نفر مرا دوست نداشته باشد بدان معنی است که من دوست داشتنی نیستم.» «من هرگز در حال انجام کار به تنهایی، نمیتوانم خوشحال باشم.» «اگر من در کاری شکست بخورم، بعد از آن یک فرد شکست خوردهام.» «من باید به خاطر شکستهایم، خود را سرزنش کنم.» «اگر من مشکلی را برای مدت طولانی داشتم. بعد از آن من نمیتوانم تغییر دهم.» افراد افسرده، اغلب بر روی قصور و کوتاهیشان، اغراقآمیز کردن، آنها و کوچک شمردن ویژگیهای مثبتشان متمرکز هستند. آنها ممکن است خودشان را غیر جذاب، زشت، احمق، و … بدانند.
سه عامل افکار افراد افسرده را تشکیل میدهد
۱-تصویر منفی از خود
افکار منفی درباره خود عبارت است از اعتقاد فرد افسرده به این که به درد نخور و بیکفایت است. این دنشان دهنده عزت نفس پایین در فرد افسرده است.
۲. تفسیر منفی تجارب
چنانچه او تجارب ناخوشایندی داشته باشد، آنها را به عدم شایستگی شخصی نسبت میدهد مانند «همه چیزها همیشه بد بودهاند.»
۳. دید منفی نسبت به آینده
زمانی که فرد افسرده به آینده فکر میکند، باور دارد وقایع منفی که اکنون برای او اتفاق میافتد به خاطر نقایص شخصی او در آینده نیز ادامه خواهند یافت. افکار منفی فرد افسرده درباره تجربه شامل تعبیر اوست که آنچه برای او اتفاق میافتد، ناگوار است. او موانع جزئی را به صورت موانع غیر قابل گذر سوء تعبیر میکند. همیشه به منفیترین تعبیر ممکن در مورد آنچه برای او رخ داده است گرایش دارد.
عوامل جسمی یا بیوشیمیایی
امروز یک زمینه جالب جنبههای بیوشیمیایی در افراد افسرده است. افسردگی طبق این دیدگاه در اثر عدم تعادل بین نوعی از مواد شیمیایی مغز مانند کاهش انتقال دهندههای عصبی به وجود میآید. پس هنگامی که یکی از ناقلهای عصبی خاص منتقل میگردد، افسردگی حاصل میشود. عوامل جسمی دیگر از جمله بیماریها، ضربههای ناگهانی، اختلالات تیروئید و غیره در بروز افسردگی تأثیر دارند. بعضی از داروها مانند داروهای فشارخون، قرصهای ضدبارداری و استروئیدها نیز موثر هستند و بالاخره آخرین این عوامل و نه البته کم اهمیتترین آنها، الکل و سایر مواد مخدری میباشند که عوارض ایجاد میکنند.
اختلال خواب و افسردگی افرادی که مبتلا به افسردگی هستند اغلب خواب کمعمق دارند. خواب با امواج آهسته (مراحل ۳ و ۴) کاهش مییابد و مرحله ۱ افزایش مییابد. افراد افسرده بارها، مخصوصاً دم صبح از خواب بیدار میشوند، ضمناً در این بیماران خواب REM زودتر شروع میشود و نیمه اول شب با فراوانی بیشتری تکرار میشود. همچنین خواب افراد افسرده با تعداد بیشتری حرکات سریع چشم همراه است. تفاوت جنسی در افسردگی زنان، تقریباً دو برابر مردان به افسردگی دچار میشوند. این تفاوت جنسیتی در دوران نوجوانی، حدود ۱۳ سالگی، آشکار میشود. بسیاری از مردم، تفاوتهای جنسیتی را علت اصلی رواج بیشتر افسردگی در زنان میدانند.
برای توجیه این تفاوت جنسی در افسردگی، چندین فرضیه ارائه شده است. ممکن است در جامعه ما زنان بیشتر از مردان به ابراز نشانههای افسردگی تمایل داشته باشند. وقتی زنان با ضایعه روبهرو میشوند، برای عدم تحریک و گریه، بیشتر تقویت میشوند، در حالی که مردان برای خشم و بیتفاوتی بیشتر تقویت میشوند. فرضیههای زیستی میگویند فعالیت آنزیمهای شیمیایی، استعدادهای ژنتیکی، و دوره ماهیانه افسردگی پیش از قاعدگی، بر آسیبپذیری زنان تأثیر دارند، همچنین امکان دارد ناقلان زنانه ژن افسردگی، افسرده شوند. در حالی که ناقلان مردانه این ژن الکلی شوند.
این فرضیه از نظریه افسردگی آموخته شده ناشی میشود. اگر افسردگی به علت احساس درماندگی باشد. پس چنانچه زنان یاد بگیرند که درماندهتر از مردان باشند، افسردگی در زنان فراوانتر از مردان آشکار خواهد شد. جامعهای که زنان را برای فکر و خیال و نافعال شدن هنگام مواجهه با ضایعه تقویت میکند. در حالی که مردان را برای اقدامات کنار آن تقویت میکند. ممکن است هزینه گزافی برای افسردگی بعدی زنان بپردازند. یک علت دیگر به تغییرات خلقی پیش از قاعدگی مربوط میشود.
و در آخر و جالبترین علت به تصور ذهنی از بدن و تعقیب لاغری از طریق رژیم غذایی مربوط میشود. از آنجا که میدانیم یک علت ریشهای افسردگی، ناکامی و درماندگی است، رژیم غذایی یک چرخه ناکام و درماندگی را تشکیل میدهد. ابتدا رژیم گیرندهها وزن خود و افسردگی همراه با اضافه وزن را کاهش میدهند. ولی در نهایت وقتی وزن آنها باز گردد ناامید میشوند. و این وضعیت اکثریت رژیم گیرندههاست. ناکامی پی در پی و یادداشتهای روزانه افسردگی را به دنبال میآورد.
از طرف دیگر گروهی از رژیم گیرندهها که وزن خود را حفظ کرده و نمیگذارند به حال اول برگردند ولی در انجام این کار مجبورند به طور نامحدود رژیم کم کالری نارضایتبخشی را حفظ کنند. عارضه جانبی سوء تغذیه طولانی، افسردگی است. نژاد و طبقه اجتماعی بین طبقات اجتماعی تفاوت زیادی در افسردگی دیده نمیشود. اما ممکن است افسردگی مطابق طبقه اجتماعی بیمار جلوههای متفاوت داشته باشد. بیماران طبقه پایین ممکن است احساس وناامیدی بیشتری نشان دهند، بیماران طبقه متوسط احساسهای نیرومندتر تنهایی و طرد، و بیماران طبقه بالا بدبینی و کنارهگیری اجتماعی بیشتر داشته باشند.