بر خلاف تصور موجود سطوح استرس با افزایش موفقیت و پایدار شدن شرایط بالا میرود. یکی از دلایل افزایش استرس افزایش قضاوت اطرافیان و انتظارات آنها است.
هدف هر مدیرعامل رسیدن به موفقیت اقتصادی است؛ اما بسیاری از افراد موفقیت را یک روند آسان و پایان استرس نمیدانند. موفقیت هم چالشهای خود را به دنبال دارد؛ و این نوع چالشها نگرانکنندهتر از چالشهای مربوط به مراحل اولیه و راهاندازی شرکت است.
هرچقدر بتوانید با چالشهای بحرانی بیشتری مبارزه کنید، ادامهی کار برایتان آسانتر خواهد شد. مدیرها معمولا وقتی مشغول حل مشکلات و هدایت تیم خود در شرایط سخت هستند، تنها بر یک مورد تمرکز میکنند: نجات. در این شرایط آنقدر مشغول مشکلات هستند که وقتی برای اضطراب ندارند.
اما زمانی که شرکت شما وارد یک دورهی پیروزی و موفقیت میشود ناگهان متوجه میشوید که داراییهای بیشتری برای باختن دارید و باید از آنها محافظت کنید. انتظارات بالا میروند. متوجه میشوید که تمام تصمیمها بر عهدهی شما است و دچار یک موج جدید استرس میشوید: نگرانی از خرابکاری یا ناامید شدن تیم.
در شرایط نجات، همهچیز آسانتر است
باید یک شوق و احساس عمیق در همه وجود داشته باشد. انسانها از طریق حل مسئله پیشرفت میکنند. عامل تقویت تیم اصطلاحی به نام مربع P است: رنج ضربدر نزدیکی.
بهبیاندیگر هرچقدر رنج افراد و نزدیکی آنها با یکدیگر بیشتر باشد، تیم پیوستگی و اتحاد بیشتری دارد. سختکوشی برای حل مسائل دشوار افراد را گرد هم آورده و فرهنگ سازمانی را تقویت میکند. بنابراین زمانی که تیم شما با روشن کردن تمام سیلندرها سعی میکند به هدف برسد یا برای تعمیر یک برنامه یا ابزار حیاتی تلاش میکند، وضعیت شما طبیعیتر از زمانی است که تمامکارها با سطح مشخص و تعریفشدهای از موفقیت همراه است.
سطوح استرس با پایدار شدن امور، بالاتر میرود
افزایش موفقیت افزایش انتظارات را به دنبال دارد؛ و وقتی انتظارات افزایش پیدا کنند فشار هم افزایش پیدا میکند. به این فکر میکنید که اگر اشتباه کنم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر خرابکاری کنم چطور؟ یا اگر شرکت را طوری رهبری کنم که منطبق با انتظارات همه نباشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟
علاوه بر این نوع فشار طبیعی، موفقیت یک حقیقت ناخوشایند دیگر را در مورد راهاندازی یک شرکت افشا میکند. یک مجموعهی گسترده از تصمیمهای مهم وجود دارد و شما بهعنوان مدیرعامل باید تصمیمهایی را اتخاذ کنید که در تعیین سرنوشت شرکت نقش دارند؛ و باید بهتنهایی در این مورد تصمیمگیری کنید.
در ابتدای کار یعنی زمانی که شما و اعضای تیم اولیه هرروز برای بقا و پیشرفت خود مبارزه میکنید، خود را در یک مسیر مشخص و تنظیمشده قرار میدهید. در این مرحله نیاز به تصمیمگیری بحرانی کمتر است. اهداف شما ساده هستند برای مثال هرروز با این قبیل تصمیمها و دستورات سروکار دارید: این پژوهش را کامل کن، این مدل را بساز، یا نظر این سرمایهگذار را جلب کن.
ولی با ادامهی مسیر و رشد و توسعهی شرکت، با مسیرهای مختلفی روبهرو میشوید. مسیر صحیح همیشه واضح نیست؛ و البته باید در نظر بگیرید که شما نقطهی تمرکز خطاها و تصمیمهای بد شرکت خود هستید. در این شرایط احساس ترس میکنید. بهعنوان یک مدیرعامل در رابطه با خروجی تصمیمها مورد قضاوت قرار میگیرید (نه منطقی که هنگام تصمیمگیری بر اساس اطلاعات موجود داشتید).
برای مثال، تصور کنید شرکت دارویی شما قصد همکاری با یک شرکت داروسازی را دارد تا محصولی را وارد بازار کند. از یکسو، شراکت بالقوه میتواند سودمند باشد زیرا از دیدگاه بازار و صنعت به محصول شما اعتبار میبخشد و بدون اینکه تمام کارها بر عهدهی خودتان باشد زمینهی رشد را فراهم میکند. اما درعینحال با ورود به شراکت درصدی از دارایی را هم از دست میدهید، به این معنی که اگر محصول شما موفق شود، بخش زیادی از پول به شریک شما میرسد.
آیا با هدف رسیدن به پول زیاد بهتنهایی، شانس خود را امتحان میکنید؟ یا اینکه در مسیر امن قدم میگذارید و شراکت را انتخاب میکنید؟ آیا واقعا چنین انتخابهایی دارید یا خود را فریب میدهید؟ چه انتخابی دارید؟ و چگونه میتوانید از درستی آن اطمینان حاصل کنید؟ در این شرایط شک و عدم قطعیت به ذهن شما نفوذ میکند.
هرگز نمیتوانید انتخاب درست را پیدا کنید
هیچ وقت نمیتوانید از درستی تصمیم خود اطمینان حاصل کنید مگر اینکه خروجی خود را بشناسید. مثال فوق بر اساس تجربهی یکی از کارمندان در یک شرکت قدیمی ذکر شد. در این نمونه مدیرعامل شرکت تصمیم میگیرد شانس خود را امتحان کند تا اگر محصول او به محبوبیت رسید و مؤثر واقع شد او به قهرمان تبدیل شود؛ اما این محصول شکست خورد. حالا از مدیرعامل شرکت بهعنوان عامل فاجعه یاد میشود.
یکی از عوامل افزایش استرس افزایش انتظارات اطرافیان است
درنهایت باید با اطلاعات موجود بتوانید بهترین تصمیم را اتخاذ کنید. این تصمیم به دلیل میزان اطلاعات موجود و قضاوت بر اساس نتیجه، استرس زیادی را به دنبال خواهد داشت. به همین دلیل است که مدیرعامل همیشه در موقعیت استرسزایی قرار دارد و البته باید بهتنهایی با اکثر مشکلات مبارزه کند.
میتوانید این موارد را کنترل کنید
در پایان هیچ انتخابی ندارید جز اینکه پیامدهای فزاینده و انزوایی را که با این موج همراه است بپذیرید. ولی این پیامدها مشکلساز نیستند اگرچه استرس هرگز هم از بین نمیرود. هرچقدر تصمیمهای بیشتری بگیرید، تجربه و تخصص بیشتری به دست آورید، توانمندی شما هم افزایش خواهد یافت.