آرزو با انگیزه، اراده، قصد، نیت، عزم، تصمیم و همت تفاوت دارد. همه این مفاهیم که تا اندازهای هممعنا هستند، بار مثبت دارند و کارکردشان شوقبرانگیزی و حرکتآفرینی است.
با شناخت «مطلوب»ها میتوان تفاوت «اراده» و «آرزو» را بهتر شناخت. هر مطلوب، یعنی آنچه که میخواهیم انجام دهیم، بدست آوریم و به آن برسیم یا از نظر عقلی و نیز میزان توان و امکانات ما یا دستیافتنی است و یا دست نایافتنی است.
مولوی سفارش میکند: «با هوا و آرزو کمباش دوست». اما خود میپذیرد که انسان علاوه بر داشتن نعمت بزرگ عقل، سرزمین وجودش جولانگاه غرائز و هوسهای گونهگون است. نمیتوان بی آرزو بود و زیست. پس راهی نمیماند جز اینکه به مقابله با آرزویی برخیزیم که ناخواسته میآید و در آغاز در کام ما شیرینی دروغینی میریزد ولی دیری نمیگذرد که تلخی دریغ و درد را در کام جانمان حس میکنیم.
شاید بگوئید با خردورزی و با روش مقابله مسئلهمدار میتوان به عاقلانه نبودن خواستههای مولد آرزو پی برد. علم و تجربه ثابت کرده است که اولاً هر کسی توان آن را ندارد که با خردی ناب خواستههای دستنایافتنی خود را از مطلوبهای دستیافتنی تمیز دهد. ثانیاً با سازوکار «ناهماهنگی شناختی» که به آن «توجیه» هم میگوئیم به سختی میتوانیم از خودفریبی جلوگیری کنیم.
و سوم اینکه برون رفتن از این همه دشواری، حتی با یاری خواستن از مشاور و هدایتگری خردمند و باتجربه، زمان زیادی را میطلبد و تا آن مدت سر آید، هم فرد خسته و ناامید میشود و هم آرزوهای تازهای با جلوهگری و فریبندگی، لغزشگاههای جدید را در سر راه او قرارمیدهند!
اینجا است که شاعر حکیم ما، صائب تبریزی، درمان معجزهآسای خود را معرفی میکند : سراغ عشقی بروید که نه یک آرزو و دو آرزو بلکه جمله آرزوها را یکجا از وجودتان دور کند.
عشق کو کاین شیشه ها را جمله یکجا بشکند!
دکتر محمود گلزاری