افرادی که شخصیت های «نوع A» دارند (تهاجمی، اضطرابی، ستیزهجو، غالب، هدفگرا و دستاوردگرا)، آنهایی که تحت عنوان «مزومورف» دستهبندی میشوند، یعنی همانهایی که ۳۰هزارسال پیش، احتمالاً کسانی بودند که با موفقیت، قبیله خود را رهبری میکردند.
آن انگیزش برای جلوزدن از دیگران و تصاحب قلمروهای بیشتر هنوز وجود دارد. اما اگر شما یک نوع B سهلگیرید که اساساً از مبارزه لذت نمیبرید، چه؟ آیا شما مجبورید به مترو و میز کوچک کارتان اکتفا کنید؟ البته که نه. صرفاً باید ببینید برندههایی که رقابت در طبیعتشان است، چگونه رفتار میکنند و کاری را انجام دهید که آنها میکنند.»
شدیداً نسبت به رفتارهایی که به نتیجه میرسند یا شکست میخورند، حساس باشید. برندهها به اینکه چه چیز جواب میدهد و چه چیز نه، توجهی خارقالعاده دارند. آنها از موفقیتها و اشتباهاتشان بهسرعت درس میگیرند و رفتارشان را بر آن اساس تنظیم میکنند. برای مثال، افرادی که در تنیس موفقند، درمییابند که کدام ضربه، بیشترین نتیجه را با کمترین ریسک دارد.
پس چرا این همه بازیکن، همچنان ریسکهایی مخرب با درصد موفقیت پایین میکنند ؟ بهبود مدام تکنیک، در کنار تلاش فیزیکی، تلاشی روانی میطلبد و فکرکردن، کاری سخت است. علاوهبراین، در تنیس، یک عامل مخفی وجود دارد: اینکه فقط به توپ بکوبی و نتیجه را به بخت و اقبال بسپری، کمتر استرسزا و ترسناک است، تا اینکه به شکلی کنترلشده و ارادی، کلنجار بروی که در روشت ثابتقدم باشی و توپ را در زمین نگهداری.
سربهزیرانداختن و فشار صرف، ناکارآمد است. باید تلاشی آگاهانه داشته باشید که با سرِ بالا کار کنید: هوشیار باشید تا ذرهذره همه اطلاعاتِ دردسترس را دریافت و جذب کنید.
گوشبهزنگِ مشکلات نیز باشید. افراد موفق، در حمله به مشکلات، هوشیار و کوشا هستند. آنها ضعفهای خود را میفهمند. آنها میخواهند که بدانند؛ چون میخواهند که رفعشان کنند. بازندهها اما متزلزلاند و واقعاً باور ندارند که میتوانند مشکلات را حل کنند؛ بههمینخاطر، رویکرد «سر زیر برف» را اتخاذ میکنند. آنان با نشنیدن و ندیدن مشکلات، از مواجهه با آنها اجتناب میکنند.
آلن فاکس