تصمیمگیری در موقعیتهای پیچیده و دشوار، با تمرکز کردن بهدست نمیآید. تمرکز کردن بیشتر بر سر مسئله میتواند ذهن را هرچه بیشتر از آن دور کند.
تصمیمگیری های ساده با استفاده از منطق خشک و سخت، بهراحتی انجام میشوند. انسان از این طریق میتواند روی گامهای تدریجی کار کند که راه به یک پاسخ میبرند. اما روند تصمیمگیریهای پیچیده اینگونه نیست؛ این دسته مشکلات نیاز به خلاقیت بیشتری در بهدام انداختن شبکهای از ایدههای مرتبط دارند. ممکن است حل این مشکلات از طریق منطق و استدلال بهتنهایی میسر نشود. به همین دلیل نیاز است که به قدرت بلاشک ناخوداگاه رجوع کنیم.
ساختار مغزی ما بدین صورت است که کارهای ناتمام را بیشتر از مواردی بهخاطر آوریم که بهصورت کامل به پایان رساندهایم. این پدیده در روانشناسی با عنوان اثر زیگارنیک شناخته میشود و نام آن به افتخار بلوما زیگارنیک، انتخاب شده که اولین پژوهشگر این مفهوم بوده است.
در نتیجهی این اثر، وظایف و تصمیمات ناتمام، ذهن را بیشتر از مواردی اشغال میکنند که به انجام رسیده و پایان یافتهاند؛ تمرکز زمانی حاصل میشود که بررسی این موارد مزاحم را کنار بگذاریم. اثر زیگارنیک زمانی که در تلاش برای تمرکز کردن هستیم، کاری میکند که توجه ما به موردی غیرمهم جلب شود و ذهن سرگردان شود.
در این لحظات احتمالا به راهحل مسئلهی مهمی رسیدهاید. ممکن است این اتفاق در زمان دوش گرفتن، دریافت ایمیل یا قدم زدن در گالری هنری بیفتد. مغز فرد به ناگهان متوجه میشود که راهحلی برای یک مشکل پیدا کرده است که برای چند ساعت راجعبه آن فکر نکرده بود. در آن لحظه، قطعات پازل بهطرز رضایتبخشی در کنار یکدیگر قرار میگیرند و در جایشان چفت میشوند.
دو موضوع در این لحظه عینیت پیدا میکنند: اول اینکه، بینش شما در واقع پاسخی به مشکل بوده که فکرتان را مشغول کرده بود. دوم اینکه، ذهن شما احتمالا در زمان انجام انجام کاری دیگر که نیازمند تمام توجهتان نبود، سرگردان بوده است. میتوان به این حالت از سرگردانی مغز، «تمرکز پراکنده» گفت.
انسان بهسبب اثر زیگارنیک، هر مشکل بزرگ و تازهای در درون ذهن را ذخیره میکند. درنتیجه، فرد از روی درماندگی در جستجوی راهحلهای بدیع، هر تجربهی جدید را به این مسائل حلنشده ارتباط میدهد.
بینش نهانی در زمان انجام دادن کاری بدون اختصاص تمرکز و از سر عادت، از دو ناحیه ناشی میشود: ذهن سرگردان و محیط خارجی.
به یک مثال توجه کنید:
تصور کنید که فردی شما را به مکانی محرمانه دعوت کرده که در آن به حل مسائل بهرهوری آزمایشی مشغول شوید. ابتدا از شما دعوت به نشستن میشود، زمانسنج روی ۳۰ دقیقه تنظیم میشود و از شما پرسیده میشود که مسئلهی بهظاهر سادهای را حل کنید: عدد ۸.۵۴۹.۱۷۶.۳۲۰ منحصربهفردترین عدد ده رقمی است. چه دلیلی باعث این تمایز شده است؟ تصور کنید که نمیتوانید این مسئله را در زمان اختصاصدادهشده حل کنید؛ هرچند که غیرمنطقی هم نیست، چرا که این تست گمراهکننده است. سوال مطرحشده پس از ترک آن محل نیز در ذهن شما باقی میماند.
اندکی بعد، شما به بنبست میرسید و مسئله را به حافظهتان رمزگذاری میکنید. هر زمان که چشمانتان را میبندید، آن اعداد را در پیش چشم خود میبینید. (طبیعتا هرچه بهتر مسئلهی پیچیدهای را بهخاطر آورید، احتمال رسیدن به یک نتیجهی خلاقانه بیشتر میشود.)
ذهن شما تا حدودی بهسبب اثر زیگارنیک، بهطور خودکار تجارب جدید را به این مسئله ارتباط میدهد. با اعداد درجشده در ذهنتان به سرکار برمیگردید و متوجه میشوید که ذهنتان مرتب به مسئله مشغول میشود؛ برخی اوقات حتی این اتفاق، خلاف ارادهتان رخ میدهد. درواقع احتمال دارد ذهنتان بیش از حد عادی، سرگردان شود؛ افکار در زمانیکه دغدغهی حل یک مسئلهی پیچیده را داریم، بیشتر منحرف میشوند. این موضوع باعث میشود تا در زمان انجام وظایف شغلی، بسیار بیشتر از حد نرمالتان اشتباه مرتکب شوید.
در ساعت دیگری از روز، در حال انجام فعالیتی در حالت تمرکز پراکندهی عادی و روزانه هستید؛ برای مثال، قفسهی کتابتان را بر اساس الفبا مرتب میکنید. کتاب اصل ۸۰/۲۰ به قلم ریچارد کوچ را برمیدارید. ذهنتان در حال پردازش مکانی است که کتاب باید در آنجا قرار بگیرد. با خود میگویید:
بسیار خوب؛ اولین رقم، ۸ است. پس این کتاب را به همراه کتابهای دیگری قرار میدهم که با یک عدد شروع میشوند.
چقدر جالب! اولین عدد تست دوستم هم ۸ بود.
پاسخ مانند پتکی بر سرتان فرود میآید.
۸/۵۴۹/۱۷۶/۳۲۰
هشت، پنج، چهار، ۹…
الف، ب، پ، ت، هشت، پنج، چهار، ج، چ،…
اعداد به ترتیب حروف الفبا چیده شدهاند!
چرا تمرکز کردن سخت شده؟
این نمونهای روشن از بهذهنرسیدن بینشی ساده است که عموما زیرکانهتر هستند و ذهن را به فکر کردن به شکلی دیگر برای سازماندهی مجدد نقاط ذهنی معرفیکنندهی یک مسئله، معطوف میکنند. این مثال بیانگر یک مفهوم ساده است: یک ذهن سرگردان، مسائلی را که فرد با آنها درگیر است، با تجاربش و مواردی که در آنها ذهنش به سرگردانی میرسد، ارتباط میدهد.
نگاهی به اکتشافهای لحظهای افراد مطرح در دنیا کنید. علاوهبر رسیدن به بنبست در زمان تمرکز بر مشکلات، برخی متفکران بهدنبال یک سرنخ خارجی، به راهحلهایی میرسند. ارشمیدس در زمانی که به سرازیر شدن آب در وان حمامش نگاه میکرد، متوجه شد که چطور میتوان حجم یک جسم نامنظم را محاسبه کرد. نیوتون در زمانی که سقوط یک سیب را از درخت تماشا میکرد، به نظریهی جاذبه رسید؛ این مورد، احتمالا معروفترین بینش یکباره در تاریخ است. ریچارد فاینمن، فیزیکدان مشهور و برندهی جایزهی نوبل در موقعیتی عادی و با تمرکز پراکنده در کافه نشسته بود که به او امکان سرگرم شدن میداد و با دریافت الهامی، سریع معادلاتی را روی دستمالهای نوشیدنی یادداشت کرد.
ساختار مغز ما بدین صورت است که کارهای ناتمام را بیشتر بهخاطر آوریم
ذهن ما همچنین در مسائل مختلفی غرق میشود. یک بررسی نشان داده که ذهن انسان در ۱۲ درصد مواقع در مورد گذشته، ۲۸ درصد زمانها در مورد زمان حال و ۴۸ درصد مواقع به آینده فکر میکند. مرتبط کردن این سه مقصد ذهنی کمک میکنند تا ایدهها و راهحلهای متنوع را برای مشکلاتمان کنار هم بگذاریم.
بینشهای یکباره، جالبتوجه هستند. ممکن است پرندهای در حال نوک زدن به بسته چیپستان باشد و شما ناگهان متوجه شوید که باید چیپستان را دور بیندازید تا چند گرمی اضافهوزن پیدا نکنید.
ممکن است در زمان خوردن صبحانه، عمدا در حال خیالپردازی باشید و ناگهان بهیاد آورید که به چه روشی از پس حل یک اختلاف کاری برآمدهاید و متوجه شوید آن روز از همان تکنیک در چه راهی میتوان استفاده کرد. هرچه بیشتر از روی عمد به ذهنتان اجازهی سرگردانی بدهید و محیطتان نیز برای این زمینه غنیتر باشد، بینشهای بیشتری کسب میکنید.
لحظاتی را بهیاد آورید که بیشترین ایدههای خلاقانه به ذهنتان خطور کردهاند. در این زمان، هر جایی که باشید، بر مشکلات تمرکز نداشتهاید. اگر اکنون روی یک مسئلهی خلاقانه دغدغه دارید، سعی نکنید فعالانه به حل آن بپردازید. خودتان را مشغول کنید؛ اجازه دهید ذهنتان سرگردان شود و در عوض به اطرافتان بیشتر نگاه کنید.