این صحنه را تصور کنید:
به مهمانی رفتهاید و اوقات خوشی را گذراندهاید. آدمهای جدیدی را شناختهاید و با دوستان قدیم دیدار کردهاید. وقت رفتن و خداحافظی است. شما لباس پوشیدهاید که جمع را ترک کنید اما دوستتان میگوید: «تا وقتی به بغلم نیایی و بوسم نکنی اجازه نمیدهم بروی چون این یعنی تو اصلا دوستم نداری.» شما نمیخواهید کسی را لمس کنید و به زور روبوسی کنید. اما دوست عزیز مجبورتان میکند که محترمانه رفتار کنید چون «اصلا خوب نیست بگویی نه!»
تصور این صحنه دشوار است؛ چون اصلا عادی نیست که کسی شما را مجبور به کاری بکند که نمیخواهید. این واقعا چه رابطهای است که بهخاطر رفتار محترمانه، مجبور باشید دیگران را با زور به آغوش بگیرید و ببوسید؟ یک دوست خوب چنین شرایطی را ایجاد نمیکند یا مجبورتان نمیکند بدون تمایل خودتان روبوسی کنید یا به آغوشش بگیرید.
چنین تصویری اگر نگوییم میلیونها بار، اما هزاران بار برای بچهها در سراسر دنیا اتفاق میافتد.
آیا میخوانید کودکتان در بزرگسالی صاحب اختیار بدنش باشد؟ حتما یکی از دغدغههای شما این است که فرزندتان اراده کافی داشته باشد تا هر تماس جسمی ناخواسته را رد کند و برای خودش تصمیم بگیرد که چه کسی را به آغوش بگیرد و ببوسد.
تمایل شما برای تربیت کودکی که اعتماد به نفس کافی برای نه گفتن داشته باشد، در تضاد کامل با رفتاری است که کودک را مجبور میکند با وجود بیعلاقگی به بوسیدن، بوسیده شدن و به آغوش دیگران رفتن، چنین کاری بکند. اغلب والدین کودک را به چنین رفتاری تشویق میکنند. اگر لازم است هر فرد نوجوان یا بزرگسالی کنترل و اراده کافی بر بدنش داشته باشد چرا چنین حقی از همان ابتدای کودکی معین نمیشود؟
مجبور کردن کودک برای اینکه فردی را ببوسد یا به آغوش بگیرد که اصلا دوستش ندارد، نشانه احترام و ادب نیست. در واقع این کار یعنی شما کودک را مجبور میکنید با بدنش رفتاری را بکند که دوست ندارد و این یک نوع بیاحترامی به بدن کودک است. چرا یک کودک باید به دیگران احترام بگذارد در حالی که دیگران چنین کاری نمیکنند؟
وقتی میگوییم «بزرگسال» درباره آدم بالغی حرف میزنیم که باید به این درک رسیده باشد که عدم تمایل کودک به در آغوش رفتن دیگران نشانه بیتوجهی و انکار وجود او نیست. هر آدم بزرگسالی باید اینقدر فهمیده باشد که بداند این بیعلاقگی به بوسیدن و بغل کردن ربطی به میزان دوست داشتن و احساس منفی کودک ندارد.
در مورد نکته بسیار سادهای حرف میزنیم: اگر دوست دارید کودکتان در آینده توانایی نه گفتن را داشته باشد و از بیان احساس واقعیاش نترسد و همچنین احساسات، افکار و بدنش را دوست داشته باشد، باید این کار را از همان سنین کم آموزش بدهید. همانطور که شما مالک هیچ آدم دیگری در زندگیتان نیستید مالک فرزندتان هم نیستید. اگر دلتان نمیخواهد کسی شما را بی اجازه لمس کند و حق طبیعی هر آدمی میدانید که چنین خواستهای داشته باشد باید چنین حقی را برای فرزندتان هم قائل باشید.
شاید برایتان این سوال پیش بیاید که اگر در موقعیتی قرار بگیرید که دیگران اصرار میکنند کودکتان را ببوسند و او نمیخواهد چطور باید رفتار کنید؟
این اصلا کار پیچیدهای نیست. اولین کاری که باید بکنید این است که به دوست، خواهر یا پدربزرگ توضیح بدهید چرا نمیخواهید کودک را مجبور کنید کسی را ببوسد. علاوه بر این خوب است برای فرزندتان فرصتهای تازهای فراهم کنید تا او در موقعیت نامطلوب قرار نگیرد؛ مثلا میتوانید بگویید:
«دوست داری با پدربزرگت دست بدهی یا بغلش کنی؟»
«دوست داری خاله را واقعا ببوسی یا میخواهی بوس را بفرستی؟»
«دلت میخواهد بگویی دوستش داری یا دست بدهی یا فقط خداحافظی کنی؟»
هر کدام از این جملهها یا موقعیتهای دیگری که شما فراهم میکنید، به فرزندتان کمک میکند بدون مجبور شدن به انجام کاری که دوست ندارد، ابراز احساسات کند. این چیزی است که به او احساس امنیت و آرامش میدهد و هنر «نه» گفتن را میآموزد.
کودکی که نه گفتن را خیلی زود یاد بگیرد به راحتی میتواند در بزرگسالی دیگران را از انجام کاری که تمایلی به انجامش ندارد منع کند.
یادتان باشد: دوست داشتن بدن و داشتن قدرت و اراده بر بدن فقط مساله نوجوانها نیست. اگر میخواهید کودکتان واقعا خودش را دوست داشته باشد و آدمی خوشحال و نترس باشد، از همان ابتدا به خواستهها و علایقش احترام بگذارید.