چرا زنان هم نسبت به هم قضاوت می کنند؟

0
897

“فرض این است که زنان ناتوان و نالایق هستند مگر این‌که خلافش اثبات شود، و فرض این است که مردها توانا و لایق هستند مگر این‌که خلافش اثبات شود.”

 

این مشاهده کسی است که هم تجربه زن بودن داشته هم تجربه مرد بودن: پروفسور جون رافگاردن، استاد سابق دانشگاه استنفورد. او می‌گوید تجربه‌اش به عنوان یک زن تراجنس نشان می‌دهد این حرف کلی که زنان باید دو برابر مردان زحمت بکشند تا اثبات کنند که در کار و حرفه‌شان توانا و لایق اند، بی‌ربط نیست.

 

ولی چرا زنان حتی از همجنسان خود نیز انتظارات کمتری دارند؟ کاترین نیکولس، نویسنده ‌مقیم بوستونِ آمریکا، تجربه‌ دست اولی در این مورد دارد. وقتی کار نوشتن رمانش را به پایان رساند، چند فصل اول آن را به همراه خلاصه کوتاهی از کل کتاب، به ۵۰ ناشر آثار ادبی فرستاد، که بیشترشان نیز زن بودند. از این میان، تنها دو جواب مثبت دریافت کرد؛ از او خواستند که بخش‌های دیگری از دستنوشته‌اش را نیز برای‌شان بفرستد.

 

این نکته او را به فکر فرو برد، به خصوص از آن‌جایی که دوستان نویسنده‌اش از رمان او تعریف کرده بودند. به همین دلیل، تصمیم گرفت تا همان چند فصل از کتاب خود را برای ۵۰ ناشر دیگر بفرستد، منتها این بار با اسم یک مرد. ۱۷ جواب مثبت دریافت کرد. به عبارت دیگر، ناشرانی که اکثریت‌شان زن بودند ظاهراً بر این نظر بودند که او با اسم مرد ۸.۵ برابر بهتر از او با اسم زن است.

 

علاوه بر این، وقتی با اسم مرد فصل‌هایی از کتابش را فرستاد، حجم زیادی از انتقادات و پیشنهادات سازنده برای بهبود رمانش دریافت کرد، حال آن‌که وقتی همین کار را با اسم زن انجام داد، هیچ انتقاد و پیشنهادی نصیبش نشد. خودش می‌گوید “واقعاً از دیدن این تفاوت عظیم و غیرقابل انکار شوکه شدم.”

 

تبعیضی که از آن صحبت می‌کنیم ربطی به دلالیل اقتصادی و نیازهای بازار ندارد: از ده رمانِ پرفروشِ سال گذشته، نه رمان را زنان نوشته‌اند. شاید تجربه نیکولس استثناء بوده. آیا مدرکی علمی داریم که نشان بدهد زنان علیه زنان پیشداوری دارند؟

 

جواب مثبت است؛ و آزمایش‌های مختلف این ادعا را تأیید کرده. مثلاً، در یک مورد، محققان دانشگاه ییل رزومه‌ها و فرم‌های کاریابی گروهی از متقاضیان را برای استادان زن و مرد فرستادند. کار برای یک آزمایشگاه علمی بود. فرم‌ها و اطلاعات موجود در آن‌ها کاملاً مانندِ هم بود به جز این‌که یکی از آن‌ها با اسم زن پر شده بود و دیگری با اسم مرد.

 

استادانی که می‌خواستند متقاضیان را استخدام کنند – چه استادان زن و چه مرد – می‌گفتند که کارنامه و تقاضانامه مرد بهتر است و به احتمال زیاد مرد را انتخاب می‌کنند. از این گذشته، حقوقی که به او پیشنهاد دادند به مراتب بالاتر از حقوقی بود که به زن پیشنهاد می‌دادند.

 

این پیشداوری‌ها از کجا می‌آید؟ برای پیداکردن پاسخ، باید به داستان تکامل‌بشر برگردیم، یعنی به هزاران سال پیش، وقتی داشتیم می‌آموختیم که چطور باید دوست را از دشمن تشخیص دهیم. قدرت پردازش بخش ناخودآگاه مغز ما به مراتب بیشتر از قدرت پردازش بخش خودآگاه است، و همیشه میان‌بر‌هایی را طراحی می‌کند که به “اکتشاف” ( heuristics) معروف اند.

 

این اکتشافات، که بخشی از به اصطلاح بخش خزنده مغز ما را شکل می‌دهند، محصول تجربه هستند. مثلاً اگر در بچگی دست‌مان را با ظرف داغی که از فر درآمده بسوزانیم، بلافاصله یاد می‌گیریم که مفاهیم “داغ” و “درد” را با “فر” ارتباط دهیم. یاد می‌گیریم این مفاهیم را با هم تداعی کنیم.

 

به همین ترتیب، اگر جامعه ما طوری باشد که مردان به طور نامتوازنی در جایگاه‌های بالاتر و بهتری نسبت به زنان باشند، “مرد” را با “رهبر”، “موفقیت” و “توانایی” و “لیاقت” و از آن سو، “زن” را با “خانه” و “فرزند” و “خانواده” تداعی می‌کنیم. و این پایه و اساس همه پیشداوری‌هایی است که زنان به هم‌جنسان خود دارند.

 

برای این نوع پیشداوری‌های ناخودآگاه آزمایشی وجود دارد که به “آزمایش تداعی تلویحی” (Implicit Association Test) مشهور است. من در این آزمایش شرکت کردم، و باعث وحشت خودم شد که حتی من، منی که فمینیستِ پر و پا قرصی هستم و همیشه کار و حرفه‌ای برای خودم داشته‌ام، تا اندازه‌ای علیه توانایی‌های کاری زنان پیشداوری دارم.

 

در این آزمایش، کلمات “زن” و “مرد” و نیز کلماتی که نماینده کار و خانواده هستند روی نمایشگری ظاهر می‌شوند. این آزمایش اندازه می‌گیرد که شما چه قدر سریع هر مقوله را با زنان و مردان تداعی می‌کنید و در این روند، تعداد اشتباه‌‌های‌تان را هم می‌شمارد.

 

پروفسور ماه‌زرین باناجی، از دانشگاه هاروارد، یکی از طراحان این آزمایش بوده است. جالب این‌که بنابر نتایج این آزمایش، خودِ او هم پیشداوری‌هایی نسبت به زنان دارد. خودش این طور می‌گوید: “مهم‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین روز زندگی‌ام بود؛ با پیشداوری‌های خود روبه‌رو شدم؛ این‌که ذهن من و دست‌های من نمی‌توانستند زن را با رهبری تداعی کنند، حال‌ آن‌که در مورد مرد می‌توانستند.

 

با این حقیقت روبه‌رو شدم که نمی‌توانم سیاه‌پوستان را به همان سرعتی به چیزهای خوب ارتباط دهم که می‌توانستم در مورد سفیدپوستان انجام دهم. مسأله این نبود که وقتی با این حقایق روبه‌رو شدم، صرفاً از چیزی که نمی‌دانستم آگاه شده باشم؛ مثل این بود که کسی خنجری در من فرو کرده باشد و از من بخواهد بنشینم و به این مسایل فکر کنم.”

 

“آزمایش حرفه و جنسیت” که من و باناجی هر دو در آن شرکت کردیم، نشان می‌دهد که اکتشافاتِ (heuristics) مغز ما تا چه حد قدرتمند اند. باناجی می‌گوید: “این آزمایش نشان می‌دهد که فرهنگ، نشانِ خود را بر مغز ما حک کرده است.” بر اساس نتایجی که از این آزمایش به دست آمده، ۸۰ درصد زنان و ۷۵ درصد مردان پیشداوری‌هایی دارند.

 

چه باید کرد؟ چه کار می‌توان کرد؟ اولین قدم این است که پیشداوری‌های‌مان را بشناسیم. هر قدر هم که لیبرال باشید و به وجوه مختلف زندگی اجتماعی‌تان آگاه باشید، این احتمال وجود دارد که بخش ناخودآگاه مغز شما آکنده از کلیشه‌هایی باشد که ظاهراً از آن‌ها نفرت و اکره دارید. شناخت و تمرین درباره پیشداوری‌های ناخودآگاه‌تان اولین گام است، هر چند که به هیچ وجه آخرین گام نیست.

 

پروفسور باناجی سؤال گویایی در این باره مطرح می‌کند: “فرض کنید می‌خواهید درباره چربی و شکر و نحوه تبدیل آن‌ها در بدن به انرژی سخنرانی کنید. آیا پس از سه ساعت سخنرانی، وزن‌تان کم می‌شود؟”

 

بسیار مهم است که از حضور هر نوع پیشداوری در خودمان آگاه باشیم. وقتی با یک متقاضی کار مصاحبه شغلی انجام می‌دهید، سعی کنید هر نوع پیشداوری ناخودآگاهی را که به شما می‌گوید لرزش صدای زن نشان عدم اقتدار و اعتماد به نفس او است اصلاح کنید. اطمینان حاصل کنید که نسبت به کوتاهی‌ها و کمبودهای مردان بخشندگی بیشتری نسبت به زنان نداشته باشید. ببینید هر کدام دقیقاً تا چه حد با نیازهای کاری شما هماهنگ اند، و بنابراین، به هیچ وجه به شهود و یا غریزه خود اعتماد نکنید.

 

دستیابی به این امور احتیاج به تمرین و دقت دارد، ولی قطعاً به زحمتش می‌ارزد. سکسیم و تبعیض جنسیتی نیز به همان اندازه نژادپرستی نفرت‌انگیز است، و نباید هیچ جایی در جامعه مدرن داشته باشد. بنابراین، دفعه دیگر که از پیش فرض کردید که زنان نالایق و ناتوان اند مگر این‌که خلافش اثبات شود، بزنید پشت دست‌تان و به خودتان یادآوری کنید که این بخش خزنده مغز من است که چنین پیش‌فرضی را به من تحمیل کرده است. تصمیمی آگاهانه بگیرید تا رفتارتان واقعاً مانند کسی باشد که در قرن بیست و یکم زندگی می‌کند، نه مرد یا زنی غارنشین.

این مطلب را به اشتراک بگذارید:

افزودن دیدگاه