مرزهایی در زندگی همه ماست که زندگیمان را تعریف میکند و برای هرکس تعریف مشخص و قاعده مشخص خودش را دارد. این مرزها همیشه و همواره نسبت ما را با آدمهای دیگر مشخص میکند و حتی در نزدیکترین حالت، بازهم مرزی هست که ما را از نزدیکترین آدم زندگیمان جدا میکند و موجودیتمان را میسازد. مرزهای ما برای خودمان تعریف مشخصی دارد، همچنین برای آدمهای بیرون.
همه ما آموختهایم این مرزها را در زندگی اجتماعی، محترم بدانیم و نه خط مرزی کسی را رد کنیم و نه به کسی اجازه دهیم که این خط مرزی را رد کند. این مرزها، تعریف مشخص و واحد «حریم خصوصی» را به وجود میآورند؛ تعریفی که همیشه و همواره باید درباره همه رعایت شود و چارچوب داشته باشد. در این گزارش قواعد کلی در مورد رعایت «حریم خصوصی» دیگران میخوانید.
قانون اول؛ اعتماد
اصل اول برای رعایت حریم خصوصی هر فردی، اعتماد است. فرقی نمیکند که شما کنار یک غریبه در اتوبوس نشسته باشید یا در خانه کنار اهالی خانه. هرکدام از این افراد به اندازه میزان نزدیکی به شما، به اعتمادتان نیاز دارند. تا زمانی که اعتماد داشته باشید و بدبینی و سوءظن را در ذهن خود راه ندهید، به شکل منطقی و درست، به حریم خصوصی دیگران احترام میگذارید.
پس قانون اول؛ اعتماد داشتن است. این قانون به شما کمک میکند در هر شرایط و در هر اتفاقی، خط مرزها را نشکنید و وارد حریم خصوصی فرد مقابل نشوید.
قانون دوم؛ حریم خصوصی خودتان را بشناسید
حریم خصوصی به افراد انگیزه پیشرفت در زندگی و مقابله با مشکلات میدهد. کسی که حریم خصوصی خودش را میشناسد و به آن احترام میگذارد، عزت نفس و اعتماد به نفس کافی برای زندگی دارد. هر شخصی در حریم خصوصی به خودش اهمیت میدهد، به خودش فکر میکند و حتی در مورد خودش قضاوت میکند.
فردی که در خلوت خود بدون ریا و تظاهر و اثر گرفتن از هیچ چیز و هیچ کس فکر میکند، هم نتایج بهتر و دقیقتری میگیرد و هم راحتتر به حریم خصوصی دیگران احترام میگذارد و همین رابطههای او را بالغ و درست میکند.
قانون سوم؛ حریم خصوصی حق همه است
«من به کمی فاصله نیاز دارم»، این جمله از دهان کریستینای کوچک به مادر مکزیکیاش بیرون میآید، اما مادر دخترش را در آغوش میکشد و میگوید:«هیچ فاصلهای نباید بین ما باشد.» این صحنهای از فیلم کمدی «اسپنگلیش» است که به طرز فوقالعادهای درک متفاوت از حریم خصوصی در فرهنگهای مختلف را نشان میدهد.
کریستینا، در فرهنگ آمریکا بزرگ شده ومعنای حریم خصوصی را میداند، اما مادرش هیچ درکی از حریم خصوصی ندارد. برای فهمیدن این ماجرا که هرکس به حریم خصوصی و فاصلههای خودش احتیاج دارد و هیچکس حق ندارد این حریم را از او بگیرد، روایت همین صحنه کافی است.
در این صحنه، درد و رنج دقیقا سهم مادری میشود که درکی از حریم خصوصی ندارد و خلوت دخترش را به فاصله و دوری تشبیه میکند و احساس تنهایی سراغش میآید.
اگر ما شبیه دختر قصه، به این باور رسیده باشیم که حریم خصوصی حق همه افراد است و هرکس باید خلوت خودش را داشته باشد، دیگر هیچوقت نسبت به خلوت دیگران، گارد نمیگیریم و نمیخواهیم تمام لحظات آنها را برای خودمان کنیم.
درک این نکته که هر انسانی به حریم خودش نیازمند است و پاگذاشتن به این حریم، تنها و تنها ما را از او دور میکند و به جای نتیجه مثبت و نزدیک شدن، دوری میآورد، زندگی ما را گرمتر و نزدیکتر میکند.
قانون چهارم؛ درباره حریم خصوصی از افراد بپرسید
کسانی که میتوانند با خودشان خلوت کنند، بهترین افراد برای دوستی، ازدواج و رابطه هستند. هر انسانی راه و روش خاص خودش را برای خلوت کردن دارد و هرکس راهحل خودش را پیدا میکند. بهترین روش برای فهمیدن حریم خصوصی افراد، پرسیدن درباره آن است.
میتوان به شکل ساده و منطقی، از طرف مقابل بپرسید تنهاییاش را چطور میگذراند و وقت تنهایی دوست دارد شما چطور رفتار کنید. با پرسیدن همین سوالهای ساده و دوستانه، مبحث مهمی به اسم حریم خصوصی بین شما راه میافتد و از همین مبحث هم میتوانید شناخت خود را بیشتر کنید و هم یاد بگیرید چطور از خط مرزها رد شوید. یک رفتار بالغ و منطقی، همیشه و همواره، بهترین راهحل برای ارتباطهاست.
قانون پنجم؛ سرک نکشید
حس کنجکاوی و دانستن برای مسایل علمی، آگاهی اجتماعی و مسایلی از این قبیل خیلی خوب است اما این کنجکاوی و علاقه برای دانستن ماجراها و اتفاقات زندگی دوستان و آشنایان، سردرآوردن از رابطه افراد باهم، آگاهی از تمام مکالمات روزمره فرزند و همسرتان با دوستانشان و رفتارهای ناخوشایند و… نهتنها خوب نیست که به شدت ضربه زننده و ویرانکننده است.
وقتی تمام مدت در زندگی اطرافیانتان دقیق میشوید و میخواهید از هرچیزی سردربیاورید، یعنی در حال از بین بردن تمام خط مرزها و وارد شدن به حریم خصوصی آنها هستید. این رفتارها، شما را از همه اطرافیان جدا میکند و وقتی متوجه این دوری میشوید که همه آنها را از دست دادهاید.